جدول جو
جدول جو

معنی لوش پیچک - جستجوی لغت در جدول جو

لوش پیچک
ادای کسی را در آوردن، کسی را مورد تمسخر قرار دادن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوش پیچ
تصویر گوش پیچ
پیچ دهندۀ گوش، آنکه گوش کسی را به جهت تنبیه بپیچاند، گوش مال دهنده، برای مثال چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ / نباید برآوردن آواز هیچ (نظامی۶ - ۱۱۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
(لَ / لُو چَ / چِ چَ)
دهن کجی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
شخصی که صاحب سلیقه و میرزامنش باشد. (آنندراج). عاقل. باسلیقه. شریف. نامدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پیچندۀ گوش، پیچندۀ گوش و تاب دهنده آن تأدیب یا سیاست را، گوشمال دهنده:
چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ
نباید برآوردن آواز هیچ،
نظامی،
،
گوشمال، (برهان) (غیاث)، سیاست و یا گوشمال، (ناظم الاطباء)، برای تأدیب یا مجازات، گوش کسی را پیچاندن، (فرهنگ نظام) :
وگرنه چنانت دهم گوش پیچ
که دانی که هیچی و کمتر ز هیچ،
نظامی،
،
پارچه ای را نیز گویند که به جهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند، (برهان)، شالی را گویند که به واسطۀ دفع اذیت سرما بر گوش پیچند، (آنندراج)، یک نوع زینتی که در عمامه گذارند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پیچنده گوش، آنکه گوش دیگری را برای تنبیه و سیاست تاب دهد گوشمال دهنده: چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ نباید بر آوردن آواز هیچ. (نظامی)، گوشمال تنبیه، پارچه و شالی که به جهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند، نوعی زینت که در عمامه گذارند
فرهنگ لغت هوشیار